![]() |
![]() |
کبوتر شد و رفت
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...
ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و
بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین
؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی
هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم .
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
یادت نره دوست دارم ... با صدای آهسته
آنگاه که خنده بر لبت می میرد
چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات می گیرد
عشق با نیم نگاهت ازلی ست
راز چشم تو ضرب المثلی ست
ولی افسوس ترافیک دلت
مشکل جاده بین المللی ست
قیامت قامت و قامت ، قیامت
قیامت می کند این قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را
به "قد قامت" بماند تا قیامت
مهربانی را وقتی آموختم که کودکی آسمان نقاشی اش را سیاه میکشید تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد .
نردبان این جهان ، ما و منیست ! عاقبت این نردبان ، افتادنیست ! لاجرم آنکس که بالاتر نشست ، استخوانش سخت تر خواهد شکست !
آنقدر دل اتم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید ، دل من نیز پر بود ، وقتی شکست ، سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید .
ساقه شکستن ، قانون طوفان است . تو نسیم باش و نوازش کن .
میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل از ما نهی تو
نشینــد خـــار مــژگــانم به پایت
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کُند بشه! نه این که هیزمش زیاد باشه . تبر ما انسانها باورهامونه نه آرزوهامون...
موقعی که داری واسه بدست اوردن کسی میدویی آرام تر بدو, شاید هم یکه واسه بدست اوردن تو میدوه:
هر کجا دور از تو باشم
نازنین غربت نشینم .
هر کجا پایت گذاری
خاک نرم آن زمینم.
اندکی عاشقانه تر زیر باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند.
یا فدام شو یا فدات میشم
?
?
?
دیر جنبیدی فدات شدم.
گریه در چشمان من طوفان غم دارد
ولی خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من ...
دوست داشتن دل میخواد نه دلیل
از ته دلم دوستت دارم بدون دلیل
گویند غروب جاییست که آسمان
زمین را میبوسد
من امشب برای تو غروب میکنم
کجایی آسمان من
مهرت را به همه بده ،
عشقت را به یک نفر ،
دوستدار همه باش ،
معشوق یک نفر
امشب از هر شب به تو عاشقترم
راست گویم.
مستم اما جام می در کار نیست
مست عشقم.
مست شوقم.
مست معشوقی که عالم مست اوست
خیلی دوستت دارم.
کاش ای تنها امید زندگی
می توانستم فراموشت کنم
یا که همچون آتش سوزان دلی
در لهیب سینه خاموشت کنم
کاش چون خواب گران از سینه ام
یاد رویت نیمه که می گریخت
مرغ دلی افسرده حال و خسته
از دیار آرزویت می گریخت
کاش احساس نیاز دیدنت
از وجودت دور بود ...
یادت نره دوست دارم ... با صدای آهسته
چگونه عشقهاى کاذب را از دلمان بیرون کنیم و عشق حقیقى را جایگزین نماییم؟ کلمه عشق از «عشقه» گرفته شده است . عشقه گیاهى است که در فارسى، پیچک نامیده مىشود . عشقه کنار ریشه درخت رشد مىکند و به دور تنه درخت مىپیچد; به طورى که تنه درخت را کاملا مىپوشاند . عشقه، روز به روز رشد مىکند و در مقابل، درخت کم کم برگهایش زرد و شاخههایش پژمرده مىشود و در نهایت، خشک مىگردد عشق حقیقى نیز با جسم انسان چنان مىکند که عشقه با درخت . وقتى انسانى به عشق مبتلا شد، پیچک عشق در وجود او رشد مىکند . هر چه عشق افزایش مىیابد، از تناورى درخت جسم کاسته مىشود و در عوض، بر شکوفایى و طراوت روح انسانى افزوده مىشود . عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تــا کـرد مــرا تهـى و پـر ســاخــت ز دوســـت اجــزاى وجـــود مــن همــه دوســت گـــرفــت نـامیسـت ز مــن بـر من و باقى همه اوست عشق حیوانى شهوت است ، نه عشق (به تعبیر نظامى) عشــق آئینـــه بلنــد نــور اســــت شهوت ز حساب عشق دور است گاهى انسان نسبتبه انسانى دیگر یا مالى یا چیز دیگرى محبتبسیار پیدا مىکند و چهرهاش زرد مىگردد و به اصطلاح، عاشق او مىشود . چنین حالتى شهود (عشق مجازى) است ، نه عشق حقیقى . نظامى مىگوید: لیلى مریض شد و در دوران بیمارى که طراوت خود را از دست داد، مادرش براى شنیدن وصیتهاى پایانى او، بر بالینش حاضر شد . لیلى به مادرش گفت: پیام مرا به مجنون برسان و بگو اگر خواستى عاشق شوى، عاشق مثل من مباش که با یک تب تمام طراوت خود را از دست مىدهد . عاشق کسى و چیزى باش که نه مریض شود و نه از بین برود، که او خداست . اگر کسى خدا را شناخت و عاشق او شد، به د یگرى عشق نمىورزد . در ادبیات عرفانى، معشوق حقیقى را « دلآرام» گویند ، یعنى موجودى که وقتى دل به او رسید، بیارمد و آرام بگیرد . اگر انسان به کسى علاقه پیدا کرد و بعد از وصول به او، آرامش نیافت معلوم مىشود عشقش به او حقیقى نبوده است و این همان معناى قرآنى آیه شریفه « الا بذکر الله تطمئن القلوب» است، که در ادبیات عرفانى وارد گردیده است . اگر ما شخصى یا چیزى را پیدا کردیم که بعد از وصول به او، نیارمیدیم و نداى « هل من مزید » سر دادیم، معلوم مىشود آنچه
دنبالش بودهایم، راهزن است، نه معشوق حقیقى . معشوق حقیقى ، ذات اقدس اله است، که
انسان با لقاى او به آرامش کامل مىرسد
حرف دلم
و عشق آغاز شد
قلب شکسته
امشب
دوستت دارم
چقدر دوست دارم
تخته سنگ
عشق چیست
تفاوت عاشق بودن و دوست داشتن
می دانی چرا؟؟؟؟؟؟
وقتی که.....
فقط به خاطر تنها عشقم
دوست دارم همسرم
منتظرت میمونم
داستان عشق قلب پسر
[همه عناوین(81)]
![]() |
![]() |